رکوتالغتنامه دهخدارکوتا. [ رَ ] (هزوارش ، ص ) به زبان زند و پازند به معنی هوشیار وصاحب هوش باشد. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
رقطاءلغتنامه دهخدارقطاء. [ رَ ] (اِخ ) لقب الهلالیة التی فیها کانت قصة المغیرةبن شعبة لتلون کان فی جلدها.(تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سرکوتالغتنامه دهخداسرکوتا. [ س ِ / س َ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش «سرکوتا» ، پهلوی «راز» . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت زند و پازند بمعنی راز باشد که سخن مخفی است . || داری که دزدان را از حلق آویزند. (برهان ).