رکوعلغتنامه دهخدارکوع . [ رُ ] (ع مص ) بر روی افتادن از پیری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منحنی شدن از پیری . (از اقرب الموارد). || دو تو شدن . (دهار). پشت خم دادن . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) (المصادر زوزنی ). انحناء. (تاج المصادر بیهقی
رکوعفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) خم شدن در نماز بهطوری که کف دستها به سر زانو برسد.۲. [قدیمی] خم شدن؛ سرفرود آوردن.۳. [قدیمی] پشت خم کردن برای تواضع.
پیرکوهلغتنامه دهخداپیرکوه . (اِخ ) دهی جزء دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در جنوب خاوری رودبار و 14هزارگزی جنوب باختر امام . کوهستانی ، سردسیر، دارای 750 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و بنشن و گردوو لب
پیرکوهلغتنامه دهخداپیرکوه . (اِخ ) نام بلوکی است از دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت . این بلوک بین دهستانهای سمام و اشکور و فاراب و دیلمان واقع شده است ، هوای آن سردسیر. محصول آن غلات و لبنیات است . این بلوک از 16 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن
رقوةلغتنامه دهخدارقوة. [ رَق وَ ] (ع اِ) به معنی رقو است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریگ توده ٔ گرد اندک کلان . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به رقو شود.
رکوهلغتنامه دهخدارکوه . [ رِک ْ وِ / وَ ] (اِ) به معنی رکو است که لته ٔ کهنه و کرباس از هم رفته باشد. (برهان ). پاره و آن را رکوی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) : حد بینی پاره ای رکوه آتش زنید و در زیر بینی او را دارید اگر عطسه کند دروغ
رکوةلغتنامه دهخدارکوة. [ رَ ک ْ وَ ] (ع اِ) رکوه . مشک خرد. نیم مشک . (یادداشت مؤلف ). دلو خرد. (مهذب الاسماء). ابریق چرمی که به هندی چهارگل گویند. (غیاث اللغات ) : یکی رکوه بود او را [ حضرت محمد(ص ) ] از ادیم بفرمود تا آن را پرآب کردند و پیش خود بنهاد. (ترجمه ٔ تاریخ
رکوع کردنلغتنامه دهخدارکوع کردن . [ رُک َ دَ ] (مص مرکب ) به رکوع رفتن . پشت خم کردن . پشت خم دادن . حالت رکوع مرد نمازگزار گرفتن : نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی .منوچهری .
رکوع کردنلغتنامه دهخدارکوع کردن . [ رُک َ دَ ] (مص مرکب ) به رکوع رفتن . پشت خم کردن . پشت خم دادن . حالت رکوع مرد نمازگزار گرفتن : نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی .منوچهری .
برکوعلغتنامه دهخدابرکوع . [ ب ُ ] (ع ص ) سخت : جوع برکوع ؛ گرسنگی سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) برقع و حجاب . (ناظم الاطباء).