رگفراخیangiectasisواژههای مصوب فرهنگستانگشادشدگی نابهنجار رگهای لنفاوی که گاه با طویل شدن آنها نیز همراه است
فراخ رولغتنامه دهخدافراخ رو. [ ف َ ] (ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان . || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. (برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). فراخ روی . رجوع به فراخ روی شود.
فراخ رولغتنامه دهخدافراخ رو. [ ف َ رَ / رُو ](نف مرکب ) به تعجیل و شتاب رونده . || کسی که از حد خود بیرون رود. مسرف . هرزه خرج . (برهان ).
فراخ رویلغتنامه دهخدافراخ روی . [ ف َ ] (ص مرکب ) شکفته رو و گشاده پیشانی . (آنندراج ). فراخ رو : دریا که چنین فراخ روی است بالایش قطره های جوی است . نظامی .رجوع به فراخ رو شود.