قالب گیریفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل قالبگیر.۲. ریختن مادهای در قالب.۳. اندازه و شکل چیزی را با قالب معلوم کردن.
قالبگیریmoulding2/ molding2واژههای مصوب فرهنگستانساخت یا شکلدهی مواد با استفاده از قالب یا ماتریس یا ابزار دیگر
قالب گیری کردنلغتنامه دهخداقالب گیری کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندازه و شکل جسمی را با قالبی معلوم کردن : قالب گیری کردن دندان مصنوعی . قالب گیری کلاه و کفش و غیره .