ریشتهلغتنامه دهخداریشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از ریشتن . رشته . ریسیده : عیسی ریشته مریم بافته . (یادداشت مؤلف ). هر چیز تافته شده مانند پلیته ٔ چراغ وفتیله ٔ توپ . || (اِ) رشته . تراشه های خمیرکه از آن آش و پلاو و جز آن سازند. (ناظم الاطباء).<br
رشته به رشتهفرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی که از لعاب برنج به شکل رشتۀ باریک درهمپیچیده درست میکنند و در تاوه تف میدهند سپس خاکهقند روی آن میریزند.
پیرپشتهلغتنامه دهخداپیرپشته . [ پی پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان . واقع در 9/5هزارگزی خاور لنگرود و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ لنگرود به رودسر. جلگه ، معتدل ، مرطوب . دارای <span class="hl" dir="ltr"
رستهلغتنامه دهخدارسته . [ رُ ت َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن ابوالحسن ازهری اصفهانی . (منتهی الارب ). لقب عبدالرحمن ... که کتاب «ایمان » را تألیف کرد و برادرزاده اش عبداﷲبن محمدبن عمر زهری رستی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
رستهلغتنامه دهخدارسته . [ ] (اِ) ریشه و منگوله . زوایدی است که در چهار گوشه ٔ ردای عبرانی قرار می دادند، و آن عبارت از ریشه ای بود که نخی از کبود مقدس با آن تافته محض مقصودی که در اعداد مذکور است به کار میبردند، بنابراین امکان دارد کناره ٔ ردای مسیح که آن زن مریضه لمس نمود بدین طور بوده است .
دست ریسلغتنامه دهخدادست ریس . [ دَ ] (ن مف مرکب ) ریسمان و رشته ٔ با دست ریسیده شده . (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده .<p class="author"
دست رشتلغتنامه دهخدادست رشت . [دَ رِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست رشته . رشته بوسیله ٔدست . آنچه بدست ریشته باشند نه با چرخ و دستگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : مانک آچارهای بسیار و کرباسها از دست رشت زنان پارسا پیش آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 123
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) هرچیز ریسیده شده . (ناظم الاطباء). به معنی ریسیده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسیده و تابیده شده . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه آنرا رشته باشند. (برهان ). (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ریسیده
فریشتهلغتنامه دهخدافریشته . [ ف ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فرشته که به عربی ملک خوانند. (برهان ). فرشته . ج ، فریشتگان . (یادداشت بخط مؤلف ) : خجسته بخت براو آفرین کند شب و روزکند فریشته بر آفرین او آمین . فرخی .</