ریشمانیلغتنامه دهخداریشمانی . (ص نسبی ) ریشمان . ابریشمین . (ناظم الاطباء). رجوع به ریشمان و ابریشمی شود.
ریسمانیلغتنامه دهخداریسمانی . (ص نسبی ) منسوب به ریسمان . (ناظم الاطباء). || نوعی طیلسان : هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا ششتری یا ریسمانی یا دست کار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
ریشمانلغتنامه دهخداریشمان . (ص نسبی ) ریشمانی . ابریشمین . (ناظم الاطباء). به معنی ریشمین است . (از آنندراج ). رجوع به ابریشمین و ریشمین شود.
ریشمانلغتنامه دهخداریشمان . (ص نسبی ) ریشمانی . ابریشمین . (ناظم الاطباء). به معنی ریشمین است . (از آنندراج ). رجوع به ابریشمین و ریشمین شود.