ریشۀ اتصالjoint rootواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از اتصال که باید در جایی که قطعات کمترین فاصله را با یکدیگر دارند، جوش داده شود
ریشه ریشهلغتنامه دهخداریشه ریشه . [ ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) پوشیده شده از ریشه ها. (ازناظم الاطباء). ریش ریش . پرریشه . هر چیزی با ریشه ٔ فراوان از او آویخته . || به قسمتهای کوچک ازهم جدا شده به درازا. (یادداشت مؤلف ) <sp
رئیسةلغتنامه دهخدارئیسة. [رَ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث رئیس . رجوع به رئیس شود.- اعضاء رئیسه ؛ اندامهای مهم تن . دل و دماغ و جگر و خایه را گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- هیأت رئیسه ؛ اعضای برجسته وعالی رتبه ٔ یک مؤس
ریشةلغتنامه دهخداریشة. [ ش َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است ، یا نام دختر معاویةبن بکر،مادر مالک وحیدبن عبداﷲبن هبل است . (منتهی الارب ).
ریشةلغتنامه دهخداریشة. [ ش َ ] (ع اِ) یک پر مرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
لایی مصرفیconsumable insertواژههای مصوب فرهنگستانفلز پُرکنی که پیش از جوشکاری در ریشة اتصال قرار داده میشود و بهطور کامل در ریشة اتصال ذوب و جزئی از جوش میشود
مهرۀ ریشهroot beadواژههای مصوب فرهنگستانمهرۀ جوشی که در درون یا قسمتی از ریشۀ اتصال یا در تمامی آن گسترده است
نفوذ ناقصlack of penetration, incomplete joint penetration, insufficient penetration, inadequate joint penetrationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در ریشۀ اتصال یک جوش شیاری که در آن فلز جوش تمامی ضخامت اتصال را در بر نمیگیرد