ریفةلغتنامه دهخداریفة. [ رَی ْ ی ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث رَیّف . گویند: ارض ریفة؛ زمین علفناک با فراخی و ارزانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ریِّف شود.
رفحلغتنامه دهخدارفح . [ رَ ف َ ] (اِخ ) منزلی است در راه بغداد در طریق مصر بعد از داروم ، از این مکان تا عسقلان دو روز راه است برای کسی که به مصرمی رود و اول رفح که فعلاً خراب شده است شهر آبادی بوده است . (از معجم البلدان ج 4) (از یادداشت مؤلف ).
رفچهلغتنامه دهخدارفچه . [ رَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) رف کوتاه . مصغر رف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رف شود.
رفهلغتنامه دهخدارفه . [ رِف ْه ْ ] (ع مص ) یا رَفْه . مصدر به معنی رفوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رفوه و رَفْه شود.
رفهلغتنامه دهخدارفه . [ رُ ف َه ْ ] (ع اِ) کاه . از آن است مثل : اغنی من التفه عن الرفه ؛ التفه : السبع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کاه . (آنندراج ). تبن . کاه . (یادداشت مؤلف ).
دیر ریفةلغتنامه دهخدادیر ریفة. [ دَ رِ ف َ ] (اِخ ) دیری است مسیحی و قدیم بر ساحل شرقی رود نیل و به فاصله ٔ 7 کیلومتر از شهر اسیوط واقع است . (از الموسوعة العربیة المیسرة).
شریفةلغتنامه دهخداشریفة. [ ش َ ف َ ] (اِخ ) نام دختر محمد بنی فضل که از راویان حدیث است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شریفةلغتنامه دهخداشریفة. [ ش َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث شریف . (ناظم الاطباء). وجیهه . (یادداشت مؤلف ). مؤنث شریف . ج ، شَرائف ، شَریفات . (اقرب الموارد). رجوع به شریف شود.
شریفةلغتنامه دهخداشریفة. [ ش َرْ ی َ ف َ ] (ع مص ) بریدن شریاف کشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن شریاف و برگهای کشت گیاه را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). افزودن برگ های کشت ببریدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به شریاف شود.
دیر ریفةلغتنامه دهخدادیر ریفة. [ دَ رِ ف َ ] (اِخ ) دیری است مسیحی و قدیم بر ساحل شرقی رود نیل و به فاصله ٔ 7 کیلومتر از شهر اسیوط واقع است . (از الموسوعة العربیة المیسرة).
غریفةلغتنامه دهخداغریفة. [ غ ُ رَ ف َ ] (ع اِ مصغر) مصغر غُرفَة است . (از معجم البلدان ). رجوع به غرفه شود.