زادمهرلغتنامه دهخدازادمهر. [ م ِ ] (اِخ ) مغنیه ٔ مشهور و او را با محمدبن حسن بن جمهور کاتب قمی نوادری است . (معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 498).
زادمهرفرهنگ نامها(تلفظ: zād mehr) (زاد = آزاد + مهر) ؛ (در اعلام) یکی از خنیاگران ، سرایندگان و نوازندگان ایرانی .
زودمیرلغتنامه دهخدازودمیر. (نف مرکب ) کوته زندگانی . زودگذر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).زودمیرنده . (آنندراج ). زودمیرنده . آنکه زود میرد. آنچه زود نابود شود. (فرهنگ فارسی معین ) : مار قانع بسی زید، تو بحرص گر نئی مور زودمیر مباش . سنائی .</p
بسپارش زودمرگdead-end polymerizationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بسپارش رادیکالی که آغازگر آن بسیار فعال است و مصرف آن سبب کاهش پیوستۀ آهنگ بسپارش و محدود شدن میزان تبدیل تکپار به بسپار میشود
زادمهرانلغتنامه دهخدازادمهران . [ م ِ ] (اِخ ) یکی از محله های ری بوده است : نه هر که از محلتهای ری ساکن زادمهران ... باشد رافضی بود. (کتاب النقض رازی ص 105).
زادمهرانلغتنامه دهخدازادمهران . [ م ِ ] (اِخ ) یکی از محله های ری بوده است : نه هر که از محلتهای ری ساکن زادمهران ... باشد رافضی بود. (کتاب النقض رازی ص 105).
آزادمهرفرهنگ نامها(تلفظ: āzād mehr) دوستدار آزادی ؛ محبت ، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی ؛ نامی برای مردان در داستانهای ملی ایران ؛ (در اعلام) نام پسر سلطان ابراهیم غزنوی است .