زاذقانلغتنامه دهخدازاذقان . [ ذَ ] (اِخ ) قریه ای است که ابوبکر فقیه از آنجا است . (معجم البلدان ). و رجوع به زاذقانی در لغت نامه شود.
یزیدکانلغتنامه دهخدایزیدکان . [ ی َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 23 هزارگزی جنوب باختری خوی با 600 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
زودکینلغتنامه دهخدازودکین . (ص مرکب ) که زود عداوت و دشمنی نماید : فلک کو دیرمهر و زودکین است در این محنت سرا کار وی این است یکی را برکشد چون خور بر افلاک یکی را افکند چون سایه بر خاک .جامی .
زاذقانیلغتنامه دهخدازاذقانی . [ ذَ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن محمد مکنی به ابی بکر. استاد و فقیه منسوب به زاذقان . شیرویه گوید: وی در ماه صفر 444 بر ما وارد گردید و بسیار پارسایی و زهد میکرد و بسیار ثقه و زاهد و پارسا بود. (از معجم البلدان ).
زاذقانیلغتنامه دهخدازاذقانی . [ ذَ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن محمد مکنی به ابی بکر. استاد و فقیه منسوب به زاذقان . شیرویه گوید: وی در ماه صفر 444 بر ما وارد گردید و بسیار پارسایی و زهد میکرد و بسیار ثقه و زاهد و پارسا بود. (از معجم البلدان ).
زاذقانیلغتنامه دهخدازاذقانی . [ ذَ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن محمد مکنی به ابی بکر. استاد و فقیه منسوب به زاذقان . شیرویه گوید: وی در ماه صفر 444 بر ما وارد گردید و بسیار پارسایی و زهد میکرد و بسیار ثقه و زاهد و پارسا بود. (از معجم البلدان ).