ظالمدیکشنری عربی به فارسیخلا ف موازين انصاف , غير منصفانه , غير عادلا نه , بي عدالت , بي انصاف , ناروا , ناصحيح , ستمگر
ظالملغتنامه دهخداظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است .
ظالملغتنامه دهخداظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند . رجوع به تاج العروس ومنتهی الارب (ماده ٔ ص ف ر) و ترجمه ٔ قاموس ترکی شود.
ظالملغتنامه دهخداظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ . نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم . و وی از اصحاب ابوجعفر حداد بود، و او گفته است : هرکه خواهد که راه وی گشاده شود سه کار را ملازمت باید کرد: آرام گرفتن
مانندگی کردنلغتنامه دهخدامانندگی کردن . [ ن َن ْ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن : اگر شیعه خود را مولای سادات ... دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر آفتاب پرست ، الاغا
عنقای مغربلغتنامه دهخداعنقای مغرب . [ ع َ ی ِ م ُ رِ ] (اِخ ) مرغی بود بس عظیم و درازگردن . و مُغرب ازاین جهت گویند که طیور را فرومیبرد و اطفال و دختران را نیز بلع میکرد. و بعضی نوشته اند که بفتح راء، بمعنی نو و غریب آورده شده ، چون عنقا را حق تعالی به هیئت عجیب آفریده بود ازین جهت مُغرب گفتند. و ب
گدالغتنامه دهخداگدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه