فرهنگ فارسی عمید
۱. بیچاره؛ دربهدر؛ بیخانمان.۲. سرگردان؛ حیران.⟨ زابهرا شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] ناگزیر از ترک جا و مکان خود شدن.⟨ زابهرا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. کسی را ناچار از ترک جا و مکان مٲلوف خود کردن.۲. حیران و سرگردان کردن.