زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زَ ] (اِخ ) جد محمدبن احمدبن زباد مذاری . محدث است و زبداء نیز نقل شده و ثانی اشهر است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به زبداء و محمدبن احمد و مذاری شود.
زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زَ ] (اِخ ) دختر بسطام بن قیس است . (منتهی الارب ). دختر بسطام بن قیس و همسر ولیدبن عبد الملک است و شاعر درباره ٔ همو گوید:لعمر بنی شیبان اذینکحونه زباد لقدما قصروا بزبادو این را مبرد در کامل آورده است .(تاج العروس ).
زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زُب ْ با ] (ع اِ) گویند جانوری است گربه آسا. تراوش خصیه اش سم قاتل است و آنرا به هندی زباب دمیده شاخ گویند.... قدری از او بر سر جوالدوزی کرده قرین آتش دارند اگر روان نشود جید است و الا مغشوش . (الفاظ الادویة) .
جبایاتلغتنامه دهخداجبایات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جبایة، خراج : بهیچ وجه از وجوه ، جبایات را نستانند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 140). رجوع به جبایة شود.- یوم الجبایات ؛ از ایام عرب است . ظاهراً در جبایات بین قوم ب
جبایتلغتنامه دهخداجبایت . [ ج ِ ی َ] (ع مص ) جبایة. فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). جبایت و جبادت بمعنی فراهم آوردن باج است . (حاشیه ٔ برهان چ معین از دزی ). گردآوردن از تمام جهات . (معجم البلدان ). جمع ن
زبادةلغتنامه دهخدازبادة. [زَ دَ ] (ع اِ) ج ، زباد. قسمی گربه است . (تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوةبن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه ) است و حازمی او را منسوب به
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است . ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زبادی عبدالرحمن است . وی نقل حدیث کرده و بسال 332 هَ . ق . درگذشته است . (از انساب سمع
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) خالدبن عامر افریقائی . محدث است . عیاش بن عباس از او روایت دارد و بگفته ٔ ابن یونس ، زبادی خود از خالدبن یزیدبن معاویه نقل حدیث کرده است . (از معجم البلدان ).
زبدةلغتنامه دهخدازبدة. [ زَ دَ ] (ع اِ) لغتی است در زباد. رجوع به دزی ذیل «زبده » و «زباد» و زباد در این لغت نامه شود.
جبلینلغتنامه دهخداجبلین . [ ج َ ب َ ل َ ] (اِ) زباد [ جانورکی است گوشتخوار از نژاد گربه ] . (دزی ). رجوع به زباد شود.
گربه ٔ مشکینلغتنامه دهخداگربه ٔ مشکین . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ م ِ / م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از گربه ٔ صحرائی که به عربی زباد گویند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گربه ٔ زباد شود.
زبادةلغتنامه دهخدازبادة. [زَ دَ ] (ع اِ) ج ، زباد. قسمی گربه است . (تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوةبن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه ) است و حازمی او را منسوب به
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است . ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زبادی عبدالرحمن است . وی نقل حدیث کرده و بسال 332 هَ . ق . درگذشته است . (از انساب سمع
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) خالدبن عامر افریقائی . محدث است . عیاش بن عباس از او روایت دارد و بگفته ٔ ابن یونس ، زبادی خود از خالدبن یزیدبن معاویه نقل حدیث کرده است . (از معجم البلدان ).
دیزبادلغتنامه دهخدادیزباد. (اِخ ) نام محلی کنار راه نیشابور و مشهد میان قلعه وزیر و شورابی در 852200 گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
دیزبادلغتنامه دهخدادیزباد. (اِخ )دهی است از دهستان پائین خواف بخش شهرستان تربت حیدریه با 32 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
ازبادلغتنامه دهخداازباد. [ اِ ] (ع مص ) کف برآوردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): ازباد بحر؛ کفک برآوردن دریا، اِزبادِ سراب همچنین . (از منتهی الارب ). || ازباد سدر؛ شکوفه برآوردن کُنار. (از منتهی الارب ). شکوفه برآوردن سدر همچون کف بر دریا. (اقرب الموارد).
گربه ٔ زبادلغتنامه دهخداگربه ٔ زباد. [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ زَ / زُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علامی در آئین اکبری نوشته که تراوش مستی جانوری است گربه آسا لختی بزرگتر از وی و پوز او درازتر از «سامترائی » از جمع اقسام او گزیده تر بود و