زخمیلغتنامه دهخدازخمی . [ زَ ] (ص نسبی ) خسته و مجروح . (آنندراج ) (بهار عجم ). مجروح و زخمدار. (ناظم الاطباء) : دل زخمی یک بادیه خار است ببینیدتا آن مژه مشغول چه کار است ببینید. میان ناصرعلی (از آنندراج ).|| (در تداول عامه ) حبوبی
زخمیلغتنامه دهخدازخمی . [ زَ ] (ص نسبی ) خسته و مجروح . (آنندراج ) (بهار عجم ). مجروح و زخمدار. (ناظم الاطباء) : دل زخمی یک بادیه خار است ببینیدتا آن مژه مشغول چه کار است ببینید. میان ناصرعلی (از آنندراج ).|| (در تداول عامه ) حبوبی