زردتشتلغتنامه دهخدازردتشت . [ زَ ت ُ ] (اِخ ) بمعنی زردشت است . (جهانگیری ). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2450 و 2691، زرتشت و زردشت شود.
زرتهشتلغتنامه دهخدازرتهشت . [ زَ ت ُ ] (اِخ ) زردتشت . رجوع به زردشت و زرتوهشت شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
نیکیتاواژهنامه آزادنـام زنـانه | ریشـه در فـرهنگ نـام زردتشـت ، انگلستـان ، روسیـه و ارامنـه | معنـی:خـوب تـک ، تنهـای تـک ، زیبـای تـک ، بی همتـا
خواهستنلغتنامه دهخداخواهستن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص ) خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : دو چشمش یکی ابر شد سیل بارکه خواهست رفتن مهش از کنار. شمسی (یوسف و زلیخا).سبب زآن شنیدم که یعقوب راچو خواهس