خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردزخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زردزخم
/zardzaxm/
معنی
بیماری عفونی واگیردار که با دانههای ریز چرکی بر روی پوست همراه است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردزخم
لغتنامه دهخدا
زردزخم . [ زَ زَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است جلدی که در پوست مبتلای بدان دانه های زردرنگ ، ریز و آبدار پدید آید و پس از خشک شدن ، پوسته پوسته می گردد و بدون گذاشتن هیچ اثری در روی پوست درمان می شود. میکرب این مرض همان «استرپتوکوک » است که بوسیله ٔ خراش ...
-
زردزخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) zardzaxm بیماری عفونی واگیردار که با دانههای ریز چرکی بر روی پوست همراه است.
-
جستوجو در متن
-
زِرِیمون
لهجه و گویش بختیاری
zereymun نام نوعى بیمارى پوستى شبیه به زردزخم.
-
شیرینک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شیرین] ‹شیرینه، شیرونه، شیرونک› [قدیمی] širinak ۱. (پزشکی) جوشهای ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید میشود؛ زردزخم.۲. (زیستشناسی) = دبق
-
ساری یاره
لغتنامه دهخدا
ساری یاره . [ رَ / رِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) زردزخم . زرده قوبا. ادرفن .
-
زرده زخم
لغتنامه دهخدا
زرده زخم . [ زَ دَ / دِ زَ ] (اِ مرکب ) قوباء. ادرفن . ساری یاره . زرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.
-
زردابه
لغتنامه دهخدا
زردابه . [ زَ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب . آب زرد : اشکی که بباراند از دیده غریبی آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست . ؟ (از جهانگشای جوینی ).رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلم...
-
شیرینک
لغتنامه دهخدا
شیرینک . [ ن َ ] (ص مصغر) هر چیز که کمی شیرین باشد. (ناظم الاطباء). مصغر شیرین . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) سعفه ، و آن نوعی از جوش است که بر روی و اندام کودکان برآید. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ازبرهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). زردزخم . ...
-
شیرینه
لغتنامه دهخدا
شیرینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیرینک و جوشی که در اندام و روی کودکان بهم رسد. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سعفه . سعفه ٔ رطبه . شیرینج . شیرینک . شکوفه . زردزخم . (یادداشت مؤلف ).شیرین . شیرونه . شیرینک . (از آنندراج ...