ززلغتنامه دهخدازز. [ زَزز ] (ع مص ) سیلی زدن . (منتهی الارب ): ززه ززا از باب نصر؛ سیلی زد او را و بر پشت گردن وی زد. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 590 و 591 شود.
محصول فروشیcash crop, cash grainواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی که زارعان مستقیماً و بهآسانی آن را به فروش میرسانند و به مصارف دیگر از قبیل تغذیۀ دام نمیرسد
ززملغتنامه دهخداززم . [ زَ زُ ] (اِخ )دهی از دهستان بروبرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد و هشت هزارگزی خاور الیگودرز واقع است و 710 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ززیملغتنامه دهخداززیم . [ زُ ] (اِخ ) پاپ از سال 417 - 418م . او پلاژیانیسم را محکوم کرد. عید 26 دسامبر به او منسوب است . (از لاروس ).
فلزلغتنامه دهخدافلز. [ ف ِ ل َزز / ف ُ ل ُزز ] (ع اِ) فِلِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فِلِزّ شود.
ززرونه تربالغتنامه دهخداززرونه تربا. [ زَ ن َ ت ِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند مرغ خانگی را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). هزوارش مرغ وماکیان ... است که «تنکوریا، تنگوریاریا» خوانده اند. (حاشیه ٔبرهان چ معین ).
ززملغتنامه دهخداززم . [ زَ زُ ] (اِخ )دهی از دهستان بروبرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد و هشت هزارگزی خاور الیگودرز واقع است و 710 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ززیملغتنامه دهخداززیم . [ زُ ] (اِخ ) پاپ از سال 417 - 418م . او پلاژیانیسم را محکوم کرد. عید 26 دسامبر به او منسوب است . (از لاروس ).
خززلغتنامه دهخداخزز. [ خ ُ زَ ] (ع اِ) خرگوش نر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خَزّان ، اَخِزّه .
ژروززلغتنامه دهخداژروزز. [ ژِ زِ ] (اِخ ) ژان باتیست فرانسوا. نام ادیب فرانسوی . مولد ریمس بسال 1764 و وفات بسال 1830 م .