زفنیلغتنامه دهخدازفنی . [ زِ ] (اِ) سنگی باشد سیاه رنگ و آن دافع قروح و جذام است . (برهان )(آنندراج ). سنگی سیاه رنگ و دوائی . (ناظم الاطباء).
جفنگلغتنامه دهخداجفنگ . [ ج َ ف َ ] (ص ) بیهوده . (ناظم الاطباء). یاوه . یافه . سخن لغو و بیهوده . مهمل . هرزه . ژاژ. لاطائل . خزعبل . کلام بی اساس و هرزه . گفته ٔ باطل . (ناظم الاطباء). رجوع به ژاژ شود.
ابرخس الزفنیلغتنامه دهخداابرخس الزفنی . [ اِ ب َ خ ُ ؟ ] (اِخ ) [ کذا ] او راست : کتاب صناعةالجبر معروف به حدود، و این کتاب را ابوالوفا محمدبن محمد الحاسب البوزجانی النیشابوری نقل و اصلاح کرده ، و نیز محمد را شرحی بر این کتاب هست که با براهین هندسی معلل است . و نیز ابرخس راست : کتاب قسمةالاعداد. (ابن