زقزاقلغتنامه دهخدازقزاق . [ زِ ] (ع مص ) برهانیدن مادر، کودک را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زقزق و زقزقةًو زقزاقاً. رجوع به زقزقة شود. (از ناظم الاطباء).
زقزقلغتنامه دهخدازقزق . [ زِ زِ ] (ع اِ) نوعی از مورچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زقزاق شود.
جقجقلغتنامه دهخداجقجق . [ ج ِ ج ِ ] (اِ) مخفف جیقه جیقه و جیقه بمعنی فریاد زدن است . (آنندراج ) : بجز از مستی و رندی چه خیال است اینجاجق جق و کلمکل و قال ومقال است اینجا. میرنجات (از آنندراج ).|| آواز مرغ زخم رسیده . (آنندراج از کش
زقازیقلغتنامه دهخدازقازیق . [ زَ ] (اِخ ) شهری است در شرق مصب رود نیل که بواسطه ٔ راه آهن به پورت سعید و قاهره ارتباط دارد و 82912 تن سکنه دارد و مرکز تجارت پنبه است . (از فرهنگ فارسی معین ج 5). ویرانه های معروف به تل بسطه در ن
زکازکلغتنامه دهخدازکازک . [ زُ زِ ] (ع ص ) مرد حقیر و زشت رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زقزاقةلغتنامه دهخدازقزاقة. [ زَ ق َ ] (ع ص ) زن سبک رفتار. ماده شتر سبک رفتار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبک رفتار. (از اقرب الموارد).
زقزقلغتنامه دهخدازقزق . [ زِ زِ ] (ع اِ) نوعی از مورچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زقزاق شود.
زقزاقةلغتنامه دهخدازقزاقة. [ زَ ق َ ] (ع ص ) زن سبک رفتار. ماده شتر سبک رفتار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبک رفتار. (از اقرب الموارد).