زمعاءلغتنامه دهخدازمعاء. [ زَ ](ع ص ) مؤنث ازمع. زنی که انگشت زائد داشته باشد. ج ، زُمع. (از ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زمعاءلغتنامه دهخدازمعاء. [زُ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمیع شود.
جمعاءلغتنامه دهخداجمعاء. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اجمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اجمع شود. || ناقه ٔ کهن سال . || ستوری که هیچ نقصان در تن او نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
جمیعاًلغتنامه دهخداجمیعاً. [ ج َ عَن ْ ] (ع ق ) همگی . همه . همگان . || سراسر. تماماً. (فرهنگ فارسی معین ).
زمیعلغتنامه دهخدازمیع. [ زَ ] (ع ص ، اِ) شتاب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سریع. (اقرب الموارد). || مرد دلیر که چون عزیمت کاری کند برنگردد از آن . || نیکو و استواررای بسیار اقدام کننده بر امور. ج ، زمعاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).