لغتنامه دهخدا
زمن . [ زَ م ِ ] (ع ص ) برجای مانده . ج ، زمنون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر جای مانده و مبتلا شده به آفت زمانه . (غیاث ). افکار. (مهذب الاسماء). افکار. زمین گیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون بدست زمن زمن باشی تو نباشی مُسِ