زنبوطلغتنامه دهخدازنبوط. [ زَم ْ ] (ع اِ) زنبور سرخ . زنبور. ج ، زنابیط. رجوع به زنبور شود. || نوعی از گل کلم ایتالیا، یا جوانه های کوچک کلم . (از دزی ج 1 ص 605).
جنبادلغتنامه دهخداجنباد. [ جُم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و در دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، میوه جات و عتاب و
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) از دیههای نیشابور است و عجم آنرا گنبد گوید. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند و به جنبذی شهرت دارند. (معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به گنبد شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنیه قان بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری ششتمد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب گنبد. (آنندراج از فرهنگ وصاف ) (دزی ج 1 ص 222). رجوع به جنبذ شود.