زنوبلغتنامه دهخدازنوب . [زِ نُب ْ ] (اِخ ) ملکه ٔ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ٔ ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه ، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش زمام حکومت را بدست گرفت و د
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج َ ] (ع اِ) طرف جنوب ، یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال . (اقرب الموارد). چهار جهت اصلی عبارتند از: شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، و آنرا بپارسی او اخشتر و نسا گویند. (ناظم الاطباء). || بادی است برابر باد شمال . (از اقرب الموارد). باد دست راست و مهب آن از مطلع سهیل ت
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جَنْب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پهلوها. رجوع به جَنْب شود.
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع مص ) از دست راست وزیدن باد. (منتهی الارب ). || بادجنوب آمدن . (المصادر). || باد جنوب وزیدن بر قوم و هلاک کردن . (منتهی الارب ): جُنِبوا جنوباً؛ باد جنوب وزید بر آنان و هلاک کرد آنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دورشدن . (المصادر زوزنی
زنوبرلغتنامه دهخدازنوبر. [ زَ ن َ ب َ ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ). همه و همگی .(ناظم الاطباء). یقال : اخذه بزنوبره ؛ ای کله . (منتهی الارب )؛ ای باجمعه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
زنوبیلغتنامه دهخدازنوبی . [ زِ ن ُ ] (اِخ ) همسر رادامیست شاهزاده ٔ گرجستان که با حیله و نیرنگ بر مهرداد پادشاه ارمنستان غلبه کرد و خودپادشاه ارمنستان گردید. پس از چندی ارامنه برضد او شوریدند رادامیست با زنش فرار کرد و در حال فرار برای اینکه زنش اسیر دشمنان نگردد زخمی مهلک بر زنوبی وارد ساخت و
دارونلغتنامه دهخدادارون . [ دارْ وُ ](اِخ ) نام ناحیه ای است در ارمنستان . یکی از تاریخ نویسان ارمنی کتابی به نام «تاریخ دارون » بصورت سالنامه و بزبان سریانی منتشر کرده است . نویسنده ٔ تاریخ دارون زنوب گلاگی نام داشته و اصلاً از بنی سام بوده است .دوران زندگی او اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم
ژان مامی گنینلغتنامه دهخداژان مامی گنین . [ گ ُ ی َ ] (اِخ ) مورخی ارمنی در قرن هفتم میلادی . وی سالنامه های مورخ دیگری را بنام زِنوب گِلاگی دنبال کرده است ، از این نظر کتاب او هم به تاریخ دارون که نام نوشته های مورخ مزبور است موسوم میباشد. وی در کتاب خود اشاراتی به دوره ٔ ساسانی و تاریخ آن سلسله میکن
زنوب گلاگیلغتنامه دهخدازنوب گلاگی . [ زِ ن ُ ب ِ گ ِ ] (اِخ ) در اصل از بنی سام بود و کتابش را به زبان سریانی نوشته ولی ارمنی ها او را از نویسندگان ملی خود میدانند. او نخست در گلاگ (سوریه ) می زیست سپس از آنجا مهاجرت کرده در قیصریه ٔ کاپادوکیه سکنی گزید در اینجا با «سن گریگوار» مبلغ مسیحی در ارمنست
زنوبرلغتنامه دهخدازنوبر. [ زَ ن َ ب َ ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ). همه و همگی .(ناظم الاطباء). یقال : اخذه بزنوبره ؛ ای کله . (منتهی الارب )؛ ای باجمعه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
زنوبیلغتنامه دهخدازنوبی . [ زِ ن ُ ] (اِخ ) همسر رادامیست شاهزاده ٔ گرجستان که با حیله و نیرنگ بر مهرداد پادشاه ارمنستان غلبه کرد و خودپادشاه ارمنستان گردید. پس از چندی ارامنه برضد او شوریدند رادامیست با زنش فرار کرد و در حال فرار برای اینکه زنش اسیر دشمنان نگردد زخمی مهلک بر زنوبی وارد ساخت و