زن بارگیفرهنگ فارسی عمیدزندوستی؛ زنبازی: ◻︎ جوانان بیشتر زنباره باشند / در آن زنبارگی پرچاره باشند (فخرالدیناسعد: ۵۵).
زن بارگیفرهنگ فارسی عمیدزندوستی؛ زنبازی: ◻︎ جوانان بیشتر زنباره باشند / در آن زنبارگی پرچاره باشند (فخرالدیناسعد: ۵۵).
چهارخایگیلغتنامه دهخداچهارخایگی . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چهارخایه . مجازاً دلیری و جنگجوئی . گندآوری . خایه داری . || زن بارگی . داشتن میل فراوان بزنان . رجوع به چارخایگی شود.
بس چارهلغتنامه دهخدابس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشندهمیشه زن فریبی پیشه دارندز رعنایی همین اندیشه دارند.(ویس و رامین ).<br