زهد ورزیدنلغتنامه دهخدازهد ورزیدن . [ زُ وَ دَ ] (مص مرکب ) پرهیزگاری کردن . پارسائی کردن . ناخواهانی نمودن : همچون پدر بحق تو سخن گوی و زهد ورززیرا که نیست کار جز این ای پسر مرا. ناصرخسرو.به عشق ، مستی و رسوائیم خوش است ازآنک نکو نب
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
تزهدفرهنگ مترادف و متضاد۱. ه زهدورزی، پارسایی، پرهیزگاری ۲. پارسا شدن، پارسایی کردن، ترکدنیا کردن، زاهد شدن، زهد ورزیدن
زهادتفرهنگ فارسی عمید۱. زاهد شدن؛ پارسایی کردن؛ زهد ورزیدن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.۲. اعراض از چیزی و بیاعتنایی به آن.
زهادتفرهنگ فارسی معین(زَ دَ) [ ع . زهادة ] 1 - (مص ل .) زهد ورزیدن ، رغبت نکردن به دنیا. 2 - (اِمص .) بی میلی به جهان ، پرهیزگاری ، پارسایی .
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را. || (اِ) قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : خذ زهد ما یکفیک ؛ بگیر به قدر کفایت خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهادة. (ناظم الاطباء). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه ٔ حقیر شمردن آن چیز. (از اقرب ال
زهدفرهنگ فارسی عمید۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن.۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را. || (اِ) قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : خذ زهد ما یکفیک ؛ بگیر به قدر کفایت خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهادة. (ناظم الاطباء). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه ٔ حقیر شمردن آن چیز. (از اقرب ال
متزهدلغتنامه دهخدامتزهد. [ م ُ ت َ زَهَْ هَِ ] (ع ص ) عبادت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیندار و پارسا و زاهد. (ناظم الاطباء). کسی که زهد ورزد و عبادت کند. و رجوع به تزهد شود.
مزهدلغتنامه دهخدامزهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کم مال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). کم مال و درویش . (ناظم الاطباء). در حدیث است : أفضل الناس مؤمن مزهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).