جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
عهد شکستنلغتنامه دهخداعهد شکستن . [ ع َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن پیمان و نقض عهد. (فرهنگ فارسی معین ). تناقض . انتقاض . (از منتهی الارب ). نقض . (از دهار). اخفار. نکث . ولث . پیمان شکنی : ادا کرده باشم امانت را بی شکستن عهد. (تاریخ بیهقی ). اگر آن سوگند را دروغ کنم و
طاماتلغتنامه دهخداطامات . [ طام ْ ما ] (ع اِ) اقوال پراکنده . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخن از چپ و راست ، یعنی قول پراکنده و شیادانه : به طامات مجلس بیاراستم پس آنگه ز حق مغفرت خواستم . سعدی . || هذیان و سخنان هرزه و اراج
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق . (منتهی الارب ). آرزومندی . (المصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). آرزومندی . بویه . (از یادداشت مؤلف ). خواست . غرض . (از منتهی الارب ). نیاز. (فرهنگ اسدی ).رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خاطر. (ناظم الاطباء). خواهان
عهدلغتنامه دهخداعهد. [ ع َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصیت . (از اقرب الموارد) : بدو گفت کاین عهد من یاد دارهمه گفت ِ بدگوی را باد دار. فردوسی .تو عهد پدر با روانت بداربه فرزندمان همچنین یادگار.<
مطلقلغتنامه دهخدامطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا).آن که آن را قید نباشد. (ناظم الاطباء) : از حکیمان منم مسلم تروز کریمان وی است
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را. || (اِ) قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : خذ زهد ما یکفیک ؛ بگیر به قدر کفایت خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهادة. (ناظم الاطباء). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه ٔ حقیر شمردن آن چیز. (از اقرب ال
زهدفرهنگ فارسی عمید۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن.۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را. || (اِ) قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : خذ زهد ما یکفیک ؛ بگیر به قدر کفایت خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهادة. (ناظم الاطباء). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه ٔ حقیر شمردن آن چیز. (از اقرب ال
متزهدلغتنامه دهخدامتزهد. [ م ُ ت َ زَهَْ هَِ ] (ع ص ) عبادت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیندار و پارسا و زاهد. (ناظم الاطباء). کسی که زهد ورزد و عبادت کند. و رجوع به تزهد شود.
مزهدلغتنامه دهخدامزهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کم مال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). کم مال و درویش . (ناظم الاطباء). در حدیث است : أفضل الناس مؤمن مزهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).