زودباور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال باور بودن، خودرا گول زدن، گولخوردن، اعتقاد داشتن، باور داشتن، پذیرا شدن، بهدام افتادن، درتله افتادن خام بودن
زودباورلغتنامه دهخدازودباور. [ وَ ] (ص مرکب )آنکه سخن دیگران را بی درنگ و بی اندیشه می پذیرد و باور می کند. ساده لوح . مقابل دیرباور. (فرهنگ فارسی معین ). زوداعتقاد و ساده لوح و ساده دل . (ناظم الاطباء).
زودباورلغتنامه دهخدازودباور. [ وَ ] (ص مرکب )آنکه سخن دیگران را بی درنگ و بی اندیشه می پذیرد و باور می کند. ساده لوح . مقابل دیرباور. (فرهنگ فارسی معین ). زوداعتقاد و ساده لوح و ساده دل . (ناظم الاطباء).
زودباورلغتنامه دهخدازودباور. [ وَ ] (ص مرکب )آنکه سخن دیگران را بی درنگ و بی اندیشه می پذیرد و باور می کند. ساده لوح . مقابل دیرباور. (فرهنگ فارسی معین ). زوداعتقاد و ساده لوح و ساده دل . (ناظم الاطباء).