زودسوزلغتنامه دهخدازودسوز. (نف مرکب ) مقابل دیرسوز در چوب و هیمه : چوب کاج زودسوز است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جداسازdisconnector, sectionneurواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که در وضعیت باز، بین دو نقطه از مدار، عایق هوا ایجاد میکند
خط جداسازdividing lineواژههای مصوب فرهنگستانخطکشی محوری دارای یک یا دو خط موازی که ممتد یا مقطع است و برای نشان دادن تمایز جهت حرکت در دو طرف خط طراحی میشود
جداساز بادیpneumatic bulkheadواژههای مصوب فرهنگستانابزار ایمنسازی حمل بار در واگن که معمولاً شامل کیسههای بزرگ هواست که بین بارهای دارای حجم زیاد فشار طولی ایجاد میکند تا از حرکت جانبی یا طولی آنها جلوگیری کند
دیرسوزلغتنامه دهخدادیرسوز. (نف مرکب ) مقابل زودسوز. که زود به آتش تباه نشود. آنکه آتش آن مدتی مدید ماند: هیزم طاغ دیرسوز است . چوب بیددیر سوز است . چوب سنجد دیرسوز است . (یادداشت مؤلف ).
چراغ عمرلغتنامه دهخداچراغ عمر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حیات و زندگی .- چراغ عمر کسی خاموش شدن ؛ کنایه است از دم درکشیدن و مردن .- شتاب داشتن چراغ عمر ؛ کنایه از زودگذر بودن عم
پوکلغتنامه دهخداپوک . (ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه گردکانی یا پسته ای و امثال آن . کاواک . بی مغز. پود. پوده .پده . پوچ . پوش . میان کاواک . اجوف . مجوف . خالی . خالیة