زوربازیلغتنامه دهخدازوربازی . (حامص مرکب ) زورآوری . کوشش : چه حاجت به این زوربازی تراخدا خود کند کارسازی ترا. نظامی .رجوع به زور ودیگر ترکیبهای آن شود.
هم ترازولغتنامه دهخداهم ترازو. [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم وزن و برابر و مقابل و هم قوت . (از آنندراج ) : ندارد فعل من آن زوربازوکه با عدل تو باشد هم ترازو. نظامی .سیه کوله ٔ گردبازو منم گران کوه را هم ترازو منم . <p class="author
نیرولغتنامه دهخدانیرو. (اِ) زور. قوت . (لغت فرس اسدی ص 416) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (اوبهی ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). توانائی . (ناظم الاطباء). توان . پهلوانی . نیرومندی . قدرت : نخست آفرین کرد بر دادگرکزو دید نیرو