جوجة آشیانه،جوجة لانهnestlingواژههای مصوب فرهنگستانجوجهای که هنوز قادر به پرواز نیست و در آشیانه به سر میبرد
جوجهلغتنامه دهخداجوجه . [ جو ج َ / ج ِ ] (اِ) بر وزن و معنی جوژه است که بچه ٔ ماکیان باشد. (برهان ).- مثل جوجه .- امثال : جوجه را آخر پائیز می شمارند .
جوزهلغتنامه دهخداجوزه . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). از دیه های ور
جوزهلغتنامه دهخداجوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) جوجه . جوژه : تا سحر هر شب چنانچون می طپم جوزه ٔ زنده طپد بر بابزن . آغاجی .رجوع به جوجه شود. || غوزه ؛ کشکله . جوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. گو
زوزهلغتنامه دهخدازوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) نوحه را گویند. (برهان ). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گریه و ناله و زاری . (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث ). ناله و مویه . (فرهنگ فارسی معین ). || ناله
زوزهلغتنامه دهخدازوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) نوحه را گویند. (برهان ). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گریه و ناله و زاری . (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث ). ناله و مویه . (فرهنگ فارسی معین ). || ناله
کزوزهلغتنامه دهخداکزوزه . [ ک ُ زَ ] (ع مص ) کزازة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کزازة شود.
قازوزهلغتنامه دهخداقازوزه . [ زَ ] (ع اِ) کوزه ٔ آب یا کاسه یا شیشه ٔ خرد و طشت . (منتهی الارب ). ظرفی است برای شراب . (جوالیقی ص 274). طاس . (ناظم الاطباء). پیاله . (مهذب الاسماء). قاقوزه و قاقُزَّه به همین معنی است . (منتهی الارب ). رجوع به قازوز شود.