زوهیلغتنامه دهخدازوهی . (ع اِ) نوعی ماهی پرگوشت در رود نیل که فاقد استخوان و فلس و دارای طعمی لذیذ و دم آن سرخ رنگ است . (از دزی ج 1 ص 615).
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
جوه جوهلغتنامه دهخداجوه جوه . [ ج َ هَِ ج َ هَِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان شتران نر را خاصه زجر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و همچنین است جاه ِجاه ِ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
جوحلغتنامه دهخداجوح . [ ج َ] (ع مص ) میل کردن از راه راست . || هلاک کردن . || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) هندوانه . (منتهی الارب ). خربوزه ٔ شامی . (از اقرب الموارد).
جوحیلغتنامه دهخداجوحی . (اِخ ) نام مسخره ای که بغایت ظریف بود. (غیاث اللغات از مصطلحات ). جوحی و جحی نام مسخره ایست . (آنندراج ) : ره حرف کرم تا کی کنم طی نخواهد گشت جوحی حاتم طی . یحیی کاشی .جوحی نداشت کاری بر خویش زد درفشی .
زوهیدنلغتنامه دهخدازوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب از سقف بواسطه ٔ باران . (آنندراج ). چکیدن و تراویدن . (ناظم الاطباء). || عرق کردن . (ناظم الاطباء).
زوهیدنلغتنامه دهخدازوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب از سقف بواسطه ٔ باران . (آنندراج ). چکیدن و تراویدن . (ناظم الاطباء). || عرق کردن . (ناظم الاطباء).