زيندیکشنری عربی به فارسیزيبا کردن , قشنگ کردن , ارايش دادن , زينت دادن , با زر و زيور اراستن , اذين کردن , پيراستن , زينت کردن , نشان يا مدال دادن به , ارايش کردن
مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
زینلغتنامه دهخدازین . [ زی / زَ ] (ع اِ) بال خروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زینلغتنامه دهخدازین . (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف از این . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ موصول یعنی از این . (ناظم الاطباء) : چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل زین سرای سپنج . رودکی .نباشد
زینابلغتنامه دهخدازیناب . (اِخ ) دهی از دهستان میل است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 380 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زينةدیکشنری عربی به فارسیتزءين , اراستگي , پيراستگي , زيور و پيرايه , زينت , تزيين , ارايشگري , اذين بندي , مدال يا نشان , ارايش , تامين خواسته , حکم تامين مدعابه , احضار شخص ثالث , حکم توقيف
حزيندیکشنری عربی به فارسیسوگوار , عزادار , غمگين , اندوگين , غمناک , نژند , محزون , اندوهناک , دلتنگ , افسرده وملول , بدبخت , ناکام , نامراد , شوربخت , بداقبال