لغتنامه دهخدا
زف . [ زَف ف ] (ع مص ) فرستادن عروس را به سوی شوی : زف العروس الی زوجها زفاً بالفتح و زفافاً بالکسر. || درخشیدن برق . || بشتافتن شتر مرغ و جز آن یا تیز رفتن یا دویدن زف الظلیم و غیره . زفاً و زفیفاً و زفوفاً. منه یقال : زف القوم ؛ ای اسرعوا. فاقبلوا الیه یزفّون . (قرآن <span