جسمانیلغتنامه دهخداجسمانی . [ ج ِ نی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به جسم . هر چیز که به جسم منسوب بود. مقابل روحانی . || در اصطلاح ، آن چیزی باشد که در جسم حلول کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : ذات جسمانی او کز دم روحانی بودنه ز صلصال ز مشک هنر آمیخته اند. <p cl
جسمانیدیکشنری فارسی به انگلیسیanimal, bodily, corporal, corporeal, fleshly, materials, physical, sensual, temporal, worldly