خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَکاة و زکوٰة، جمع: زَکَوات] (فقه) zakāt قسمتی از مال که به دستور شرع باید در راه خدا بدهند؛ مقدار معینی از مال است که باید به فقیران و مستحقان داده شود. Δ زکات در نه چیز واجب است: گندم، جو، خرما، کشمش(غلات اربعه)، طلا و نقره (نقد...
-
واژههای همآوا
-
ذکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذکاة] [قدیمی] zakāt ذبح؛ سر بریدن گاو و گوسفند و سایر حیوانات حلالگوشت.
-
جستوجو در متن
-
مزکا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مزکّیٰ] mozakkā ۱. پاکیزهشده؛ پاکشده.۲. مالی که زکات آن داده شده؛ زکاتدادهشده.
-
صاع سر
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] [قدیمی] sā'sar ۱. صدقۀ سر؛ زکات سر؛ زکات بدن.۲. زکات فطره که در عید فطر بدهند.
-
عشریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عشریَّة] (فقه) 'ošriy[y]e یکدهم مال به عنوان زکات یا مالیات.
-
تزکیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تزکیَة] tazkiye ۱. پاکیزه کردن؛ بیآلایش کردن.۲. زکات دادن.
-
غلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غَلَّة] qallāt = غَله〈 غلات اربعه: (فقه) گندم، جو، خرما، و کشمش که زکات به آنها تعلق میگیرد.
-
ابن السبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبناءُالسَّبیل] ‹ابنسبیل› [مجاز] (فقه) 'ebnossabil مسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.
-
سائمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مؤنثِ سائِم، جمع: سَوائِم] (فقه) sā'eme گاو، گوسفند، اسب، و شتر که خود در بیابان بچرند و علف بخورند، و اگر بیشتر سال را سائمه باشند با شرایط نصاب باید زکات آنها داده شود.
-
نصاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nesāb ۱. حد معین از چیزی.۲. (فقه) آن مقدار مال که زکات بر آن واجب میشود.۳. [قدیمی] مال و سرمایه.۴. [قدیمی] اصل و مرجع.
-
فروع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فرع] foru' = فرع〈 فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امربهمعروف، نهیازمنکر.
-
پنج ارکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] panj[']arkān در آیین اسلام، پنج اصلی که دین اسلام بر مبنای آنها پایهگذاری شده و عبارت است از کلمۀ طیبه، نماز، روزه، حج، و زکات.〈 پنجارکان حج: (آیین اسلام) احرام بستن، سعی بین صفا و مروه، وقوف عرفات، مزدلفه، و طواف کعبه...