لغتنامه دهخدا
زکاب . [ زَ ] (اِ مرکب ) مداد و حبر باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 24) (از اوبهی ). سیاهی باشد که در دوات کنند و آن را به تازی مرکب خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). سیاهی که بدان نویسند. (فرهنگ رشیدی ). مرکب و سیاهی باشد که در دوات کنند و به عربی حب