لغتنامه دهخدا
عوف . [ ع َ ] (اِخ )ابن عُذرةبن زیداللات ، از بنی کلب ، از قحطانیه . جدی جاهلی است ، و گویند در عداد اولین کسان بود که دعوت عمروبن لحی را برای عبادت اصنام پذیرفت ، و صنم «ود» را برگزید و با خود به دومةالجندل برد و یکی از فرزندان خود یعنی عامرالاجدار را بخدمت آن گماشت و فرزندا