سابقیلغتنامه دهخداسابقی . [ ب ِ ] (اِخ ) (رباط...) در بیضای فارس بوده و منسوب است به سابق شوهر خواهر اتابک زنگی بن مودود (557 - 571) که در ابتدای فرمانروائی زنگی بر ضد او قیام کرد و در جنگ با او مغلوب و مقتول گردید. رجوع به حب
سابقیلغتنامه دهخداسابقی . [ ب ِ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور، و مرکب از 200 خانوار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 199).
بی سابقگیلغتنامه دهخدابی سابقگی . [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی سابقه . رجوع به سابقه و بی سابقه شود.
ساباکیلغتنامه دهخداساباکی . (اِخ ) رودخانه ای است در ساحل شرقی افریقا در (کنیا) که در کنار مالیندی باقیانوس هند میریزد. راه آهن مومباز به بندر فلورانس درجنوب ، موازی با این رودخانه کشیده شده است .
سابقاًلغتنامه دهخداسابقاً. [ ب ِ قَن ْ ] (ع ق ) از پیش . از این پیش . پیش از این . در ایام پیش . در زمان پیش . پیش از آن . پیش از وقت . در پیش . پیشتر. در سابق . در زمان سابق . سابق بر این . سابق بر آن . قبلاً. قبل از این . قبل از آن .قدیماً. در قدیم . فی ماتقدم . در گذشته . در زمان گذشته . سال
سابقیهلغتنامه دهخداسابقیه . [ ب ِ قی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله ٔ معرفة المذاهب ، مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال چهارم شماره ٔ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که
سابقیتلغتنامه دهخداسابقیت . [ ب ِ قی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اول بودن و پیشتر بودن . (فرهنگ نظام ). رجوع به اوّلیّت شود.
سابقینلغتنامه دهخداسابقین . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابق در حالت نصبی و جری . پیشینیان . گذشگان . رجوع به سابق شود. || (اِخ ) در اصطلاح رجالی و علمای امامیه کسانی هستند که به حضرت امیرالمؤمنین علی (ع ) رجوع کردند و ایشان ابوالهیثم بن تیهان ، و جابربن عبداﷲ، و جمعی دیگر، که در کتب رجال مذکور هست
سابقینفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ سابق] = سابق۲. گذشتگان.۳. کسانی که در بدو بعثت پیغمبر اسلام و پیش از آغاز غزوات، اسلام آوردهاند، که از زنان، خدیجه و از مردان، علیبن ابیطالب، زیدبن حارثه، ابوبکربن ابیقحافه، عثمانبن عفّان، زبیربن عوام، عبدالرحمنبن عوف، و سعدبن ابیوقاص بودهاند.۴. کسانی از صحابه ک
سابقینفرهنگ فارسی معین(بِ قِ) [ ع . ] (اِ.) جِ سابق . 1 - پیشینیان . 2 - مردگان . 3 - کسانی که پیش از آغاز جنگ - های پیامبر، اسلام آورده اند.
oldدیکشنری انگلیسی به فارسیقدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
oldestدیکشنری انگلیسی به فارسیقدیمی ترین، قدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
قديمدیکشنری عربی به فارسیباستاني , ديرينه , قديمي , کهن , کهنه , پير , غير مصطلح (بواسطه قدمت) , سفيد , سفيد مايل به خاکستري , سالخورده , کهن سال , مسن , فرسوده , کهنه کار , پيرانه , گذشته , سابقي , پير مانند , نسبتا پير
سابقیهلغتنامه دهخداسابقیه . [ ب ِ قی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله ٔ معرفة المذاهب ، مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال چهارم شماره ٔ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که
سابقیتلغتنامه دهخداسابقیت . [ ب ِ قی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اول بودن و پیشتر بودن . (فرهنگ نظام ). رجوع به اوّلیّت شود.
سابقینلغتنامه دهخداسابقین . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابق در حالت نصبی و جری . پیشینیان . گذشگان . رجوع به سابق شود. || (اِخ ) در اصطلاح رجالی و علمای امامیه کسانی هستند که به حضرت امیرالمؤمنین علی (ع ) رجوع کردند و ایشان ابوالهیثم بن تیهان ، و جابربن عبداﷲ، و جمعی دیگر، که در کتب رجال مذکور هست
سابقینفرهنگ فارسی عمید۱. [جمعِ سابق] = سابق۲. گذشتگان.۳. کسانی که در بدو بعثت پیغمبر اسلام و پیش از آغاز غزوات، اسلام آوردهاند، که از زنان، خدیجه و از مردان، علیبن ابیطالب، زیدبن حارثه، ابوبکربن ابیقحافه، عثمانبن عفّان، زبیربن عوام، عبدالرحمنبن عوف، و سعدبن ابیوقاص بودهاند.۴. کسانی از صحابه ک
سابقینفرهنگ فارسی معین(بِ قِ) [ ع . ] (اِ.) جِ سابق . 1 - پیشینیان . 2 - مردگان . 3 - کسانی که پیش از آغاز جنگ - های پیامبر، اسلام آورده اند.