ساختار فرهنگیculture structureواژههای مصوب فرهنگستانالگوی رفتار فرهنگی که شامل ارتباطات تنظیمشده میان عناصر مختلف یک نظام فرهنگی در جامعه است
پیشاخطارearly warning, tactical warningواژههای مصوب فرهنگستاناعلام خطر رادار زمینی یا رادار پرنده و ایستگاههای شنود مبنی بر احتمال حملۀ هوایی یا موشکی دشمن از فاصلۀ دور
ساختاردیکشنری فارسی به انگلیسیanatomy, architecture, build, conformation, constitution, construction, fabric, formation, frame, machinery, makeup or make-up, organization, structure, system, texture
پیادهسازی فنّاوریtechnology implementationواژههای مصوب فرهنگستانتبدیل فنّاوری دریافتی به فنّاوری مفید و سودمند با ایجاد تغییراتی در آن از جمله در طراحی فرایند و آموزش کارکنان و تغییر ساختار فرهنگی و بازسازی سازمانی و افزایش بهرهوری از طریق توسعۀ نظام ارزشگذاری کیفی دستمزدها
ساختاردیکشنری فارسی به انگلیسیanatomy, architecture, build, conformation, constitution, construction, fabric, formation, frame, machinery, makeup or make-up, organization, structure, system, texture
خُردساختارmicrostructureواژههای مصوب فرهنگستانآرایش دادههای هر مدخل در مجموعههایی مانند فرهنگها و اصطلاحنامهها
تابع ساختارstructure functionواژههای مصوب فرهنگستانرابطهای که تفاوت پراکندگی از هدف غیرنقطهای را با هدف نقطهای نشان میدهد و اطلاعاتی از ساختار هدف به دست میدهد
ریزساختارmicrostructureواژههای مصوب فرهنگستانسیماهای ساختاری سنگها که تنها با ریزبین قابل تشخیص باشد