ساده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، همگن کردن حذف کردن، فاکتورگرفتن تقلیل دادن بازکردن، گره گشودن، جداکردن منسجم کردن، یکپارچه کردن
ساده کردنلغتنامه دهخداساده کردن . [ دَ/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را از چیزی جدا کردن وپاک کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم . (شعوری ج 2 ورق 719). || پاک کردن : <
گشاده کردنلغتنامه دهخداگشاده کردن . [ گ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وسعت دادن . وسیعکردن . گشاد کردن : بند جیحون را از هر طرفی گشاده کردند. (تاریخ بیهقی ). || آبکی کردن . بسیار آب کردن در دوغ و شربتی و هر چیزی جز آن . || باز کردن . تفتیح .
ساده کردنفرهنگ فارسی معین( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - سهل کردن ، آسان نمودن . 2 - پاک کردن ، خالی کردن . 3 - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. 4 - ستردن موی ، تراشیدن موی . 5 - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .
ساده کردنلغتنامه دهخداساده کردن . [ دَ/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را از چیزی جدا کردن وپاک کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم . (شعوری ج 2 ورق 719). || پاک کردن : <
ساده کردنفرهنگ فارسی معین( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - سهل کردن ، آسان نمودن . 2 - پاک کردن ، خالی کردن . 3 - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. 4 - ستردن موی ، تراشیدن موی . 5 - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .
naiveدیکشنری انگلیسی به فارسیآدم ساده، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع
naivestدیکشنری انگلیسی به فارسیnaivest، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع
naiverدیکشنری انگلیسی به فارسینایرو، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع