ساراجوقلغتنامه دهخداساراجوق . (اِخ ) دهی است از دهستان برگشلوی بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ،واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و5500 گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ ارومیه بمهاباد. جلگه ای و معتدل مالاریائی ، آب آن از شهر چای ، محصول
شیرازکلغتنامه دهخداشیرازک . [ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش ضیأآباد قاقازان شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 575 تن . آب آن از قنات و رودخانه ٔ انداق . صنایع دستی زنان گلیم بافی . راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
شیرزقلغتنامه دهخداشیرزق . [ زَ ] (فارسی یا نَبَطی ، اِ) مدفوع و ادرار خفّاش (شبکور). بمقدار زیاد در امکنه ای که این حیوان (خفاش ) میزید وجود دارد (شیزرق نیز آمده است ). (از دزی ج 1 ص 810) . رجوع به شیزرق شود.
سرجیکلغتنامه دهخداسرجیک . [ س َ ] (اِ) سرهنگ . (لغت فرس اسدی ) : ای بر همه قحبه گان عالم سرجیک . فرالاوی .ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرچیک . عنصری .رجوع به سرجنگ شود.
ساروجکcementicleواژههای مصوب فرهنگستانجسم کروی کوچکی از جنس ساروجه که در لایۀ پیرادندانی قرار دارد و ممکن است آزاد یا متصل به ساروجه باشد