کوسهنگریshark watching, shark tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طبیعتگَردی که در آن گردشگران به تماشای نحوۀ زندگی و رفتار کوسهماهیها در مناطق خاص میپردازند
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رِ ] (اِخ ) شهرکی است از نواحی اعمال بلخ . طایفه ای از دانشمندان از قبیله ٔ ابوسعداز آنجا برخاسته اند. رجوع به (معجم البلدان ) شود.
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رِ ] (اِخ ) ابن سلیمان حمیری از معاصرین عبداﷲبن طاهر طاهری است و آنگاه که عبداﷲبن طاهر از حسین بن عبداﷲ السیاری حاکم سیستان مشاهیر آنجا را چون ابراهیم بن الحضین و... را بخواست این مرد بگریخت وبه مکه شد و آنجا مجاور شد و بازآمد روز سدیگر که به سیستان آمد او را بکشتند.
شارغلغتنامه دهخداشارغ . [ رَ ] (اِ) دستار. (آنندراج ). و این لفظ ترکی است . (غیاث ). شاید همان شاره باشد. رجوع به شاره شود.
شارغلغتنامه دهخداشارغ . [ رِ ] (اِخ ) ابن فالغ. در شجره ٔ نسب حضرت رسول اکرم (ص ) منقول از ابن عباس نام یکی از اجداد پیغمبر اسلام دانسته شده است . (انساب سمعانی ورق 4).