سازآراییorchestration, scoring, instrumentation 1واژههای مصوب فرهنگستانتعیین نقش سازها برای اجرای قطعات موسیقی
شجارالغتنامه دهخداشجارا. [ ش َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند به معنی درخت باشد که عربان شجر گویند. (برهان ).
سازگاریلغتنامه دهخداسازگاری . (حامص مرکب ) موافقت در کارها. سازواری . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رفاه (ربنجنی ). عمل سازگار. سازگار بودن . سازندگی . سازش . وفق . وفاق . توافق . حسن سلوک . بر سر مهر بودن : بر ایرج بر آشفته دیدش سپهرنبد سازگاریش
تنظیم 1arrangement 3واژههای مصوب فرهنگستان1. سازماندهی مجدد قطعۀ موسیقی برای اجرا با یک یا چند ساز یا آواز دیگر 2. سازآرایی آهنگ در موسیقی مردمپسند