سازگار شدن

مترادف

۱. سازوارشدن، موافق شدن ≠ ناسازگار شدن
۲. همآهنگ شدن، مطابقت داشتن ≠ ناهمآهنگشدن

جست‌وجوی دقیق

سازگار شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سازوارشدن، موافق شدن ≠ ناسازگار شدن ۲. همآهنگ شدن، مطابقت داشتن ≠ ناهمآهنگشدن

جست‌وجوی هم‌آوا

سازگار

سازگار. (ص مرکب ) موافق . (شعوری ) (آنندراج ). موافق کارها. (شرفنامه ٔ منیری ). باموافقت . اجابت کننده و قبول کننده . (ناظم الاطباء). موءالف . آنکه صاحب فکری صلح جو است با کسی . سازنده . سازوار. ضد ناسازگار : تن و جان چرا سازگار آمدندچه افتاد ت

سازگار

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازش‌کننده.۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.

سازپار

aptamer

واژه‌های مصوب فرهنگستان

هر توالی ساختگی اُلیگونوکلئوتیدی که با کسب دست‌کم یک ساختار سه‌بعدی، مولکول هدف مشخصی را شناسایی می‌کند و به آن متصل می‌شود

سازگار

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← همخوان

سازگار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

adaptable, accommodating, compatible, congenial, congruous, consistent, correspondent, easy, favorable, malleable, harmonic, harmonious, kindly, tolerant, united, well-adjusted

جست‌وجوی مشابه

سازگاری شدن با محیط

دیکشنری فارسی به انگلیسی

acclimate

جست‌وجوی متن

maladjusted

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خردمندانه، بی توافق، دژسازگار، کژ سازگار، نا سازگار

nonconformably

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غیر سازگار است

corresponsive

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سازگار است

سازگر

فرهنگ فارسی عمید

= سازگار

conformer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سازگار

جست‌وجوی هم‌آغاز

سازگار

لغت‌نامه دهخدا

سازگار

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازش‌کننده.۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.

سازگار

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← همخوان

سازگار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

adaptable, accommodating, compatible, congenial, congruous, consistent, correspondent, easy, favorable, malleable, harmonic, harmonious, kindly, tolerant, united, well-adjusted

سازگار

دیکشنری فارسی به عربی

موافق

جست‌وجوی هم‌قافیه

سازگار

لغت‌نامه دهخدا

ناسازگار

لغت‌نامه دهخدا

ناسازگار. (ص مرکب ) هر آنچه سازگاری و موافقت ندارد. (ناظم الاطباء). تندخوی . بدمزاج . (شمس اللغات ).ناموافق . ستیزه جو. بدسلوک . ناملایم . دشمن خو. که سازگار نیست . که موافق طبع نیست . ناخوش طبع : که ناپایدارست و ناسازگارچنین بوده تا بوده این ر

سازگار

فرهنگ فارسی عمید

۱. سازش‌کننده.۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.

ناسازگار

فرهنگ فارسی عمید

۱. ناموافق؛ مخالف.۲. کسی که با دیگری مخالفت و تندخویی و بدرفتاری کند.

دستگاه معادله‏های سازگار

consistent system of equation

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← معادله‏های سازگار

درپیوند

بیشتر بدانید

سازگار شدن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان