شالاپ شلوپلغتنامه دهخداشالاپ شلوپ . [ ش ُ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت آواز حرکات پای و دست و جامه ٔ آدمی در آب . (یادداشت مؤلف ). شلب شلوب هم درتداول عامه بکار میرود. رجوع به ترکیب مزبور شود.
شالالغتنامه دهخداشالا. (اِخ )دهی است از دیههای اطراف هزارجریب مازندران . (از سفرنامه ٔ رابینو ص 133 انگلیسی و 166 ترجمه ٔ فارسی ).
سالالغتنامه دهخداسالا. (اِخ ) یکی ازدهات کوهسار استرآباد. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 172 و بخش انگلیسی آن ص 129 شود.
سلطةدیکشنری عربی به فارسیقدرت , توانايي , اختيار , اجازه , اعتبار , نفوذ , مدرک يا ماخذي از کتاب معتبريا سندي , نويسنده ء معتبر , منبع صحيح و موثق , اولياء امور , سالا د کلم , سالا د
سالالغتنامه دهخداسالا. (اِخ ) یکی ازدهات کوهسار استرآباد. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 172 و بخش انگلیسی آن ص 129 شود.
سالالغتنامه دهخداسالا. (اِخ ) یکی ازدهات کوهسار استرآباد. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 172 و بخش انگلیسی آن ص 129 شود.
کسالالغتنامه دهخداکسالا. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هیربخش مرکزی شهرستان اردبیل ، کوهستانی است و897تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).