سالیونلغتنامه دهخداسالیون . [ ل ِ ] (اِ) تخم کرفس کوهی است . (برهان )(آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (الفاظ الادویه ). اسم یونانی کرفس را گویند، رستنی باشد معروف . (برهان ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تخم کرفس کوهی است اما در کتب طبی فطراسالون گفته و صحیح همین است و یونانی است و فطرا بمعنی کرفس است و س
سایِلونگویش بختیاریسایهبان (فضاى کوچک سرپوشیدهاى کهکشاورزان در صحرا با چند تیرک چوبىسازند و مقدارى شاخوبرگ و علوفه روىآن ریزند).
سالونیکلغتنامه دهخداسالونیک . [ل ُ ] (اِخ ) نام خلیج ترم است . (ایران باستان ص 1114 و 1191). به یونانی آن را تسالونیک گویند. شهری است از یونان در انتهای خلیج سالونیک که بوسیله ٔ دریای اژه تشکیل شده است . دارای <span class="hl" d
سالنلغتنامه دهخداسالن . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) سالون . اطاق بزرگ مخصوص پذیرایی . || اطاق بزرگ که در آن مردمان فراهم آیند و کارهای هنری چون فیلم ، تآتر، تابلوهای نقاشی و غیره را ببینند. || اطاقی که برای استراحت در آن نشینند.
تاجلغتنامه دهخداتاج . (اِخ ) تاجو نام بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ایبریا یعنی دوکشور اسپانیول و پرتقال است ، از کوه سیرافلیپوی واقع درطرف شمال شرقی اسپانیا سرچشمه گرفته ، اول بشمال غربی و بعد بجنوب غربی و بالاخره بسمت مغرب روان شود و آنگاه از طرف سفلی لیسبون وارد اقیانوس اطلس میگردد، و طول مجرا
سالونیکلغتنامه دهخداسالونیک . [ل ُ ] (اِخ ) نام خلیج ترم است . (ایران باستان ص 1114 و 1191). به یونانی آن را تسالونیک گویند. شهری است از یونان در انتهای خلیج سالونیک که بوسیله ٔ دریای اژه تشکیل شده است . دارای <span class="hl" d
فنافسالونلغتنامه دهخدافنافسالون . [ ] (معرب ، اِ) به رومی فبانیس یونانی است که فاغره باشد. (فهرست مخزن الادویه ).