خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبال
فرهنگ فارسی عمید
= ابل
-
آجال
فرهنگ فارسی عمید
= اَجَل
-
آخال
فرهنگ فارسی عمید
۱. خاکروبه؛ آشغال.۲. خاشاک.۳. هرچیز دورافکندنی: ◻︎ از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همهکس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸).
-
آدرنال
فرهنگ فارسی عمید
= غده 〈 غدۀ فوقکلیوی
-
آدمیرال
فرهنگ فارسی عمید
= دریاسالار
-
آردال
فرهنگ فارسی عمید
۱. فراش.۲. مٲمور اجرا.
-
آزال
فرهنگ فارسی عمید
= ازل۱
-
آشخال
فرهنگ فارسی عمید
= آشغال
-
آشغال
فرهنگ فارسی عمید
۱. خاشاک؛ خاکروبه.۲. [مجاز] هر چیز دورریختنی: آتآشغال.
-
آشفته حال
فرهنگ فارسی عمید
۱. پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب: ◻︎ آن عمادالملک گریان، چشممال / پیش سلطان دردوید آشفتهحال (مولوی: ۹۷۵).۲. مسکین؛ مستمند.۳. (تصوف) شوریده؛ مجذوب.
-
آشمال
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که به مالیدن آش (= آهار) بر جامه میپردازد.۲. [مجاز] چاپلوس؛ متملق؛ خوشامدگو.
-
آصال
فرهنگ فارسی عمید
وقت بین عصر و مغرب؛ آخر روز؛ شبانگاه.
-
آطریلال
فرهنگ فارسی عمید
= غازایاقی
-
آغال
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آغالیدن۲. آغالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآغال، مردآغال.۳. (اسم مصدر) تحریک؛ آغالش.
-
آق سقال
فرهنگ فارسی عمید
ریشسفید؛ بزرگتر و سردسته.