سببیلغتنامه دهخداسببی . [ س َ ب َ بی ] (ص نسبی ) منسوب به سبب . آنچه به اسباب پدید آید.- قرابت سببی ؛ مقابل قرابت نسبی . قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود.
سببیcausativeواژههای مصوب فرهنگستاندر فارسی، فعل گذرایی که با افزودن ونـد «ـ ان» بـه آن ظـرفیت (valency) یا تعداد وابستههایش افزایش مییابد متـ . فعل سببی causative verb, factitive verb
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به شوکران .
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوسعید، احمدبن شبیب . به گفته ٔ ثعالبی در یتیمةالدهر: فرد خوارزم و مایه ٔ فخر آن . جامع ادب و قلم و شمشیر و زبان و نیزه و کتاب و سپاه بود و چون دو دولت سامانی و بویهی را درک کرد وی را صاحب الجیشین و شیخ الدولتین نامیده اند. ابوبکر خوارزمی ثعالبی را حکا
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) جوادبن محمدبن شبیب بن ابراهیم بن صقرالبطائحی النجفی البغدادی دانشمند شاعر ادیب لغوی در سال 1281 هَ . ق . در بغداد به دنیا آمد و در 1363 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج <span clas
شبیبیلغتنامه دهخداشبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن حسن بن علی شبیبی آنسی ذماری در سال 1107 هَ . ق . در قریه ٔ ذی حود به دنیا آمد و در شهر صنعاء تحصیل نمود و در شهر تعز مسند قضاء یافت و در سال 1169 هَ . ق . درگذشت . (از معج
بی سببیلغتنامه دهخدابی سببی . [ س َ ب َ بی ] (حامص مرکب ) بیعلتی . بی دلیلی . بی برهانی : سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببی است .حافظ.
بی سببیلغتنامه دهخدابی سببی . [ س َ ب َ بی ] (حامص مرکب ) بیعلتی . بی دلیلی . بی برهانی : سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببی است .حافظ.