سبذیونلغتنامه دهخداسبذیون . [ س َ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در نیم فرسخی بخارا. (از معجم البلدان ). رجوع به سبذمون شود.
ماه سبدانلغتنامه دهخداماه سبدان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) همان است که پلینوس «مزبادن » می نامند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ بعد و ماسبدان شود.
ماه سبذانلغتنامه دهخداماه سبذان . [ س َ / س َ ب َ ] (اِخ ) این کلمه در اصل ماسپتان یا مَس پَتَن بوده ودر دوره ٔ اسلامی ماسپذان نیز می گفتند. این ناحیه در زمان اعراب جزو خوزستان بشمار می رفت . (از ایران باستان ج 3 ص <span class="hl
اسبذیونلغتنامه دهخدااسبذیون . [ اَ ب َ ذی یو ] (اِخ ) اسبذیین . گروهی از مجوس اهل بحرین . (المعرب جوالیقی ص 40 س 2). در وجه تسمیه ٔ اسبذیین از بنی تمیم اختلاف است . هشام بن محمدبن السائب گوید که ایشان فرزندان عبداﷲبن زیدبن عبداﷲ