شبگیرانلغتنامه دهخداشبگیران . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) گاه شبگیر. هنگام شبگیر. به گاه شبگیر. صبحگاهان . بامدادان : در دامن کوه کبک شبگیران دررفت به هم برقص کدری . منوچهری .شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است وقت شبگیران به نطع
سبرانلغتنامه دهخداسبران . [ س ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی بامیان بین بست و کابل . (معجم البلدان ).
سبراینلغتنامه دهخداسبراین . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) اسفراین . شهری است [ بخراسان ] آبادان و بانعمت . (حدود العالم ). رجوع به اسفراین شود.
صبرانلغتنامه دهخداصبران . [ ص َ ] (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر وراء نهر سیحون و در آن قلعه ای مرتفع است که غزها برای تجارت و آشتی در آنجا فراهم آیند. (معجم البلدان ).